به گزارش روابط عمومی موسسه خیریه عترت بوتراب به نقل از سایت سبقت مجاز، اینجا صحبت از چندنفری است که با فکر و هدفی همسو دور هم جمع شدهاند تا کاری کنند که پدری کمتر خجالتزده زن و فرزندش باشد و مادری در غصه و درد و گرفتاری فرزند و همسرش کمتر اشک بریزد. گردهم آمدهاند تا راهی باشند برای نشاندن خنده بر لب خانوادهها و جمعشدن قطرهقطره کمکهایی که میتواند با توکل به خدا مرهمی باشد بر دل خانوادههایی که در این دنیا مشکلات بسیاری گریبانگیرشان شده است. اگرچه هرکدام از زاویه خود به موضوع نگاه میکنند اما همه افراد این جمعی که تعداد زیادی هم ندارند با کمک دیگر افراد نیکوکار، با ایمان به خدا، سایبانی مهربان برای تعدادی از خانوادههای نیازمند بنا کردهاند و زندگی خود و آنها را رنگی دیگر بخشیدهاند. دوستان در کنار هم 3خانم و 3 آقا که از قشر جوان هستند، همان اعضایی هستند که با همفکریهایی که با هم دارند و با کمک افراد خیر دیگری که کمکم از دور و نزدیک وارد جمعشان شدهاند، راه را برای زندگی کمی آسودهتر تعدادی از خانوادههای تحت پوشش هموار کردهاند. این چند نفر که هر کدام (به جز یک نفر از ایشان) چند سالی میشود ازدواج کردهاند و طعم شیرین داشتن فرزند و نگرانیهای ریز و درشت رشد او را از نزدیک چشیدهاند، پیش از تشکیل گروه کوچکشان به نام «سایبانمهربانی» بهصورت جداگانه در گروههای خیریه دیگر فعالیت میکردند. آشنایی آنها با هم از گروه خیریهای که برای نجات افراد معتاد و کارتنخوابها فعالیت میکردند، آغاز شد. بعد از آن کمکم تصمیم میگیرند با همراهی هم ریشه اصلی این مشکلات را پیدا کرده و قبل از بزرگتر شدن مشکل راه رفع آن را پیدا کنند. به این ترتیب به پیشنهاد یکی از دوستان، فعالیت و شناسایی خانوادههای نیازمند را از یکی از مدارس منطقه ۱۷ که بیشتر افراد آنجا از اوضاع و احوال خوبی برخوردار نیستند، شروع میکنند. با تهیه بستههای غذایی سراغ بیش از 70خانواده معرفیشده میروند تا از نزدیک آنها را شناسایی کنند و در جریان مشکلاتشان قرار بگیرند. حالا با گذشت حدود 6 ماه، به مناسبتهای مختلف نزد خانوادههایی که بیشتر از قشر زنان بدسرپرست و زنان سرپرست خانوار هستند، میروند. آخرین فعالیت آنها به ماه مبارک رمضان مربوط میشود که سفرهای برای خانوادههای مددجو و تحت پوشش خود پهن و سنت خوب افطاری دادن را با آنها تجربه کردند. در پایان نیز یک دفتر نقاشی و یک بسته مدادرنگی به کودکان اهدا کردند تا آرزوهای قشنگشان را روی آن بکشند و در روز عید فطر به بهترینها، هدیه دهند. لذتهایی که متفاوت است حمید یکتا، عضو ۴۷ ساله این خیریه معتقد است که ته دل همه افراد یک حس هست که فقط با ایجاد فرصت مناسب، از قوه به فعلدرمیآید. وی درباره لذتی که از کمککردن به دیگران بهدست میآورد، میگوید: 10 سال پیش اگرچه ته دلم همواره میل به انجام کار خیر بود اما بیشتر خودم را با کار سرگرم میکردم اما حالا که در این راه قرار گرفتهام، احساس بهتری دارم؛ سبکتر و راحتتر هستم و استرس کمتری دارم. وقتی میبینم فردی که در شرایط بدی قرار گرفته و زندگیاش در آستانه سقوط قرار دارد، با توجهی که به سمتش میشود، خودش را جمع میکند، این موضوع خیلی به من انرژی مثبت میدهد و برایم لذتبخش است. دیگر کمتر نق میزنم میلاد خداپرست از دیگر اعضای خیریه «سایبان مهربانی» روزهای حضور خود در گروههای خیریه را به یاد میآورد و میگوید: زمانی که وارد این کار شدم، در بحران بد مالی قرار داشتم. خیلی ناشکر بودم و به قول معروف مدام نق میزدم که چرا اوضاع و احوال من اینطور است اما بعد از آن، قدر داشتههایم را بیشتر میدانم و لبخند رضایتی که از خانوادهها بهدست میآورم بسیار حالم را خوب میکند. نیازمندانی که ماهی میگیرند ندا صابرتهرانی، عضو دیگر این گروه خیریه که از سالهای پیش، قدمهایش را در کار برداشته، میگوید: یک سال پیش با گروهی آشنا شدم که کمکهایشان را به کارتنخوابها و قشر معتاد میرساندند. بهرغم همراهی با ایشان همیشه دوست داشتم به زنانی که خودشان سرپرست خانواده هستند و فرزندانشان را حمایت میکنند و همچنین به کودکان یتیم کمک کنم. وی ادامه میدهد: با گروههای شناسایی، خانوادههای نیازمند را تحتپوشش قرار دادیم. گروه ما، مردمی است و به جایی وابسته نیست، با این همه دوست داریم شعار ماهیگیری یاددادن به جای ماهی دادن را سرلوحه کارمان قرار دهیم و از طریق گروه اشتغالزایی که بهتازگی راه افتاده و با تعاملاتی که با چند نفر برقرار کردیم، برای این خانوادهها کار مناسب فراهم کنیم. باید حواسمان باشد که این موضوع بسیار مهمتر است و توجه بیشتری میطلبد. دوستانی دارم همه از جنس بلور سیدمحمد همایونی در ابتدای صحبتهایش و در معرفی خود، دوران کودکیاش را که در محلهای کارگرنشین سپری شده، به یاد میآورد و میگوید: از همان زمان ابتدایی که در مدرسهای در کرج درس میخواندم، دانشآموزان ضعیف (از نظر مالی) بودند. همیشه در رویاهایم از خدا میخواستم که قدرتی به من بدهد که بتوانم به آنها کمک کنم اما خدا به جای پول زیاد، دوستان خوبی به من داد که بزرگترین سرمایهام هستند. رفتهرفته متوجه شدم که حتما نیازی به میلیاردر بودن نیست و با همین شرایط کارمندی هم میشود دستِ خیر داشت. همایونی که از خوشحالی کودکان در زندگی، انرژی و قدرت میگیرد، میگوید: برای کمککردن به دیگران نیاز نیست که حتما کارخانهدار بود یا پولهای هنگفت داشت. در گروه ما هستند کسانی که از تخصص خود در راه خیر بهره میبرند؛ مثلا یک دندانپزشک در گروه داریم که تا بهحال دندان چند کودک را درمان کرده است. از نظر من افراد در وهله اول برای کمک به دیگران باید به دلشان رجوع کنند، در ادامه حتما به سمت کمک به دیگران میروند و در برابر همنوع خود بیتفاوت نخواهند بود، آن زمان است که احساس میکنند در آسمان در حال پروازند. وی در ادامه، کاری کوچک اما عملی برای کمک به دیگران پیشنهاد میکند و میگوید: این کار را خود من هم انجام دادهام و به چند نفری هم پیشنهاد کردهام که انجام دهند. آن پیشنهاد این است که هر روزی که برای خودشان برنج درست میکنند، پیمانهای هم به نیت فردی غایب بهصورت نپخته کنار بگذارند. اگر این کار را در مورد مرغ، روغن و دیگر مواد هم انجام دهند، در آخر ماه بهراحتی میتوانند آن را به یک خانواده نیازمند تقدیم کنند. کارهایی که ریشه در کودکی دارد فاطمه قائمی، عضو دیگر این خیریه مردمی در ابتدای صحبتهایش روزهایی را به یاد میآورد که پدرش تازه فوت شده بود و افرادی برای عرض تسلیت آمده بودند که پدرشان از آنها حمایت میکرده و نمیدانستند. وی ادامه میدهد: از کودکی با سنت کمک کردن به مساجد و هیئت بزرگ شدیم، حالا هم با وجود مشغلههای زندگی و توجهاتی که دو پسرم نیاز دارند، هر طور که هست خودم را برای کارهای خیرمیرسانم. در واقع ما برای مردم کاری نمیکنیم بلکه برای خودمان انرژی میگذاریم. هر عمل ما در زندگی بازتابی دارد که باعث میشود، ثمرهاش را در زندگی خودمان ببینیم. لبخندهایی که بیمه عمر میکند قائمی که علاوه بر متاثر شدن از دیدن فقر مادی خانوادهها از فقر فرهنگیای که دچارش هستند نیز گلایه دارد، درصدد است تا برای آگاهی آنها و بالابردن سطح فرهنگیشان هم تلاش کند. وی یکی از خاطرات خوشاش را از توجه و کمکرسانی به یکی از خانوادهها به یاد میآورد و میگوید: 20روز قبل از عید، مادری آمد و با گریهوزاری گفت که شوهرش معتاد است، 2بچه دارد و شوهرش جلوی بچهها مواد مصرف میکند. آن مادر خیلی ناراحت و کلافه بود و تقاضای کمک داشت. تصمیم گرفتیم شوهرش را برای ترک اعتیاد به کمپ بفرستیم. او در طول عید نیز پیش خانوادهاش نبود. شب عید که سالگرد پدرم هم بود، نیت کردم برای دلگرمی این خانواده بهشان سر بزنم. خانهشان سراسر غم و افسردگی بود و ناراحتی در چهره همهشان موج میزد. قبل از ماه رمضان نیز مجدداً به ایشان سر زدیم. شاید باورتان نشود، این خانه با خانه قبلی صدوهشتاددرجه فرق کرده بود. بچهها شاد و شنگول بودند و بالا و پایین میپریدند. از وقتی که پدرشان ترک کرده کلا اوضاعشان متفاوت شده. واقعا خیر همین کارهاست که در زندگی ما هم وارد میشود. من معتقدم که خودم و خانوادهام با این اعمال بیمه عمر شدیم.