<p dir="RTL">به گزارش روابط عمومی موسسه خیریه عترت بوتراب به نقل از هفته نامه شهر امید، آدرس مشخص است؛ خیابان آسفالت که تمام شد؛ باید به سمت راست حرکت کنیم و وارد جاده خاکی شویم و بعد آنقدر برویم تا پای کورههای آجرپزی برسیم!</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">دقیقا زیر دودکشهای آجرپزی، حوالی یک روستا، خانههای یک طبقه بدون در و بدون سقف مستحکم را پیشروی خود داریم، خانههایی که یک چادر را به عنوان درب و چند تکه چوب را به عنوان سقف استفاده میکنند؛ مردم این منطقه کمد، مبل و بخش زیادی از وسایل دیگری را بیرون خانه و در کوچه گذاشته و بخشی از وسایل ناچیز زندگی محقر را در آن نگهداری میکنند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">بندهای رخت مملو از لباس از دو سوی کوچه به هم رسیدهاند، لباسهایی مندرس و گاها پاره روی آنها پیداست. عمده ساکنان این منطقه افغان هستند و روز خود را با امیدواری شب میکنند. زنی بیتوجه به صدای فلاش دوربینها در میانه کوچه تشت آبی بزرگی را گذاشته و لباسهای چرک را میشوید و کمی آن طرفتر زیر نور چراغ شهری، زنی تنها، بدون توجه به شلوغی اطراف تند و تند آجرها را بروی هم میگذارد و توجهی به اذان، افطار، ما و فضای پیرامونش ندارد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">اینجا ته تهران است و باورش سخت که این خانههای گلی که تنها با چادری رنگ و رو رفته از هم تفکیک شدهاند، تنها چند ساعت از برجهای بلند بالای تهران فاصله دارند! در کوچه ده متری سفره افطاری پهن شده است؛ بوی قیمه و زولبیاهایی که در ظرفهای طلقی چیده شدهاند هوش از سر بچههای پا برهنه برده است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">بچهها اولین مهمانانی هستند که دور سفره نشستهاند، دختر بچهها با چادرهای کهنه مادرشان دور سفره افطاری که میان کوچه پهن شده نشسته و با هم پچپچ میکنند! و پسربچهها با وجود سایه مردمان غریبه در محلهشان، اما دست از تخس بودن برنداشته و لجوجانه برای دیگران بزرگتری میکنند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">به لطف عاقله مرد محل، دو عدد لامپ صد که در نزدیکی خانهاش نصب شده، فضای کوچه روشن میشود، اما رمقی برای لامپها باقی نمانده و نیمی از کوچه، سفره افطار و مردمان محله در تاریکی نشستهاند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">خیابان و کوچه در کورهپزخانه تعریف خود را از دست میدهد و آدرس پستی اینجا معنا ندارد چراکه نه کوچهای هست و نه خیابانی! عمدتا کوچه به حیاط خلوت مردمان محله بدل شده است. مرز میان اندرونی و بیرونی تنها و تنها با یک چادر از هم جدا شده و تنها دو متر پارچه رنگ و رو رفته حریم خانه را محافظت میکند؛ تک مبلهای کهنه و مستعمل بیرون خانهها نشان از پاتوق و دیدارهای گه گاه اهالی دارد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">شیر آبی میان کوچه قرار دارد و اهالی کوچه از آن برای شستوشوی ظروف، لباس و... استفاده میکنند، نامش کوچه است اما در واقع میدان بازی کودکان، محل قرارهای اهالی، آشپزخانه و... است. حالا میان این کوچه سفره افطاری ساده پهن شده است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">دستشان تنگ اما دلشان بزرگ است، پیرزنی با لبخند از خانمها درخواست میکند برای صرف افطاری مهمان خانهاش شوند، پیرزن لب میگشاید و با اصرار تعارف خود را تکرار میکند؛ و دراین میان دندانهای یکی در میانش بیشتر از لبخندش خودنمایی میکند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">چشممان روی سقف و دیوارهای خانه قفل میشود؛ گچهای سفیدی که به مرور زمان سیاه شده در جایجای خانه طبله کرده است؛ و حتی در برخی نقاط گچ ریخته و لای آجرهای دیوارها خالی شده است؛ تمام زندگیشان در تک اتاقهای 10 یا 12 متری که خرده وسایلشان را در آن چیدهاند؛ خلاصه شده؛ رختخوابها، شلخته بر روی هم انبار شدهاند و به همه تلاش صاحبخانه برای خوب نشان دادن زندگیشان دهنکجی میکنند!</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ستایش دختربچهای ده ساله است با چشمهای کشیده، اما دستهایش زمختتر از سنش میزند، با اینکه اولین تجربه روزهداریاش نیست اما خوشحال است که امروز حرف خواهر بزرگترش را گوش نکرده و روزه گرفته است؛ کلاس چهارم است و امتحاناتش بهتازگی تمام شده و کارنامهاش را نیز گرفته خوشحالی تمام شدن مدرسه و قبول شدن در امتحانات پشت کابوس کار کردن در دالانهای آجرپزی، تضاد همیشگی فصلهای تابستانش است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">میگوید: «تابستون که میشه، باید بریم کمک مادر و پدرهامون توی کورهپزخونه و خشتهای آجری را جابجا کنیم، کارش سخته و دستهامون زخمی میشن و خیلی وقت بازی نداریم چونکه باید آجرها را جابجا کنیم و آنها را در آفتاب بگذاریم و بعد که خشک شد آنها را ببریم داخل دالان، کار سختیه اما مامان میگه بچهها اگه به مامان و باباهاشون کمک کنند خدا اونها رو خیلی دوست داره!»</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">بوی قیمه کورهپزخانه را پر کرده است و در این میان اصرارهای دخترکی خردسال برای گرفتن غذای بدون نوبت توجه همه را جلب میکند و سرانجام اصرارهایش جواب میدهد و بعد از گرفتن ظرف غذا، دواندوان در تاریکی کوچه به سمت آخرین در رفته و محو میشود؛ مادرش تازه زایمان کرده و پدر معتادش آنها را رها کرده است؛ شهلا «مادر دخترک» در کورهپزخانه کارگر روزمزد است اما ماههای آخر حاملگی که کار کردن برایش سخت بود دخترش را هم با خود میآورد تا کمک حالش شود اما حالا که دیگر وضعحمل و چند هفتهای نمیتواند سرکار بیاید و باید حواسمان به او باشد چونکه شوهرش دوایی (معتادهروئین) شد و چندماهی هست که نیست! اینها را زنی که در همسایگی خانه شهلا زندگی میکند گفت.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">اکبرآقا زودتر از همه اهالی از پای سفره بلند میشود و یا علی گویان سمت موتور زهوار در رفتهاش میرود؛ میگوید: «کلا کار آجرپزی سخت و طاقتفرساست حالا چه برسد به اینکه گرمای هوا و روزهداری هم به آن اضافه شود که کار را سخت میکند و نمیتوانیم مثل سابق کار کنیم، به همین دلیل عمده کارهای کارگران کورهپزخانهها از زمان افطار تا سحر است؛ و برای اینکه وقت تلف نکنیم بلافاصله بعد از اذان، افطار کرده یا نکرده بلند میشویم تا حداقل بتوانیم آجرهای بیشتری بار بگذاریم و پول بیشتری در بیاوریم.»</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">میگوید:«با پنج سر عائله حقوقم ماهی 600 هزار تومان است اما بهتر از بیکاری یا خلاف است، با اینکه زندگی با این گرانی سخت میگذرد اما از اینکه پولم حلال است و تن بچههایم سالم خوشحالم و شاکر. سفرههای ما خالی است اما خدا را شکر...»</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">صحبتهای اکبرآقا که به این جا میرسد زنی جوان با شکم بر آمده و چادری گلدار جلو آمده و خود را سمیرا معرفی میکند. او میگوید: «ما تازه از مشهد به اینجا آمدیم؛ خیلی «استادکار» نشدیم اما این کار از بیکاری بهتر است... هفتهای 45 هزار تومان به هرکداممان میدهند اما بدی این شغل این است که فقط از اردیبهشت تا مهرماه هست و بعد در فصل پاییز و زمستان از پس اندازمان امرار معاش کنیم!...</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span>مردم 60 محله در تهیه افطار ساده مشکل دارند</span></p> <p dir="RTL">فرزاد پارسیان هوشیار رئیس سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران در مورد جزئیات این حرکت و کمپین مردمی برای افطاری دادن در محلههای کم برخوردار میگوید: به کمک خیرین و مردم شهر تهران، 60 نقطه فقیرنشین شهر شناسایی شده است که براساس بررسیهای انجام شده مردم این نقاط در شبهای ماه مبارک رمضان برای تهیه افطار با سختی مواجه هستند؛ برهمین اساس طرحی تحت عنوان یک لقمه مهربانی اجرا و برای این شهروندان در طول ماه رمضان سفرههای افطاری عمومی برپا میشود.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><a class="fancybox" href="/Content/media/image/2016/07/2222_orig.jpg" title="مردم 60 محله حتی توان تهیه افطار ساده را هم ندارند"><img src="/Content/media/image/2016/07/2222_thum.jpeg" title="مردم 60 محله حتی توان تهیه افطار ساده را هم ندارند"></a></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span>4379 </span><span>خط تماس اهدای غذای گرم مازاد</span></p> <p dir="RTL">او معتقد است مردم عادی نیز میتوانند در این اقدام خیر شرکت کنند، آنها میتوانند با شماره تلفن 4379 تماس گرفته و به برپایی این سفرههای ساده افطار کمک کنند. ماموران شهرداری تهران آماده هستند که شماره غذای گرم و مازاد نیاز خود را به ماموران شهرداری تحویل دهند تا آنها این وعدههای غذایی را در اختیار افراد نیازمند قرار دهند.</p> <p dir="RTL">او میگوید:کانترهایی در ایستگاههای مترو تعبیه شده که آماده دریافت کمکهای نقدی مردم در ماه مبارک رمضان هستند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span>خیرات نان در شب تولد امام حسن(ع)</span></p> <p dir="RTL">هوشیار با بیان اینکه امیدواریم در طول ماه رمضان حواسمان به سفرههای خالی باشد، گفت: همچنین در میلاد امام حسن مجتبی (ع) طرح خرید تنور اجرایی شد که برهمین اساس قیمتهایی برای خرید یک خمیر کامل که حدود یک ساعت تنور را روشن میگذارد، تعیین شد به گونهای که برای خرید 220 عدد نان سنگک 200 هزار تومان، 220 عدد نان تافتون 88 هزار تومان، 1150 عدد نان لواش 240 هزار تومان و برای خرید 280 عدد نان بربری 210 هزار تومان در نظر گرفته شد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">با اینکه به نظر میرسد روزگار عجیب و پردرد آدمهای کورهپزخانه پایانی نداشته باشد و اگرچه جیب کارگران آجرپزی آن چنان پر نیست اما دل کورهپزها به مهر خدا گرم است چراکه روی دیوار سیمانی، با دست خط کج و معوج نوشتهاند «خدایا به امید خودت نه خلق بیخودت»!</p>